گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست


تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار


بر بام و در دوست پریشان نظری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق


این نشأ مرا گر نبود با دگری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل


در دامنش آویز که با وی خبری هست

هرگز قدم غم ز دلم دور نبودست


شادیست که او را سر و برگ سفری هست

تا گفت خموشی به تو راز دل عرفی


دانست که از ناصیه غمازتری هست